باوجود تعداد زیادی پروسه های بین المللی صلح که در زمانه های مختلف در افغانستان پیشکش شده، از نقطه نظر اعاده صلح، ثبات و نظم عملاً هیچ چیز دستیاب نشده است. این پروسه های صلح اکثراً در مسیر موازی پیش میروند، بین خود به خاطر اهمیت اولویتی رقابت میکنند و هرکدام از طرف ها تلاش می ورزد، تا صلح بر شرایط بیگانه دستیاب نشود. و چنین تمایل فاجعه بار تا هنوز ادامه دارد.
دول رقابت کننده بین هم، ایالات متحده و روسیه، یکبار دیگر افغانستان را به صحنه بازی های نظامی خود مبدل ساخته اند. امروز این کشورها در اینجا میکانیزم های خودی حل ایجاد کرده که تقریباً باهمدیگر همنوایی ندارند.
در حالیکه تلاش امریکا، بالاخره، برای ترک نمودن افغانستان آنها را به پیشبرد مذاکرات با طالبان در غیاب حکومت افغانستان مجبور می سازد، بازی روسیه با این گروه مسلح — از مدتها بدینسو خبر نو نیست. روسان چارچوب خودی برای مذاکرات صلح سنجیده که یکبار دیگر پلان پرابلم افغانستان را در حاشیه قرار میدهد. به این ترتیب، دو تلاش دستیابی بر صلح غیرمربوط باهم وجود دارد و در نتیجه افغانستان به همان اندازه محل خطرناک باقی می ماند که قبل از آغاز آنها وجود داشت. در واقعیت امر، برخی ها حتی میگویند که امروز اوضاع از قبل بدتر می باشد.
ولی در زمینه همه این حوادث، گرم شدن بوجودآمده در مناسبات بین چین و هند تا اندازه با دورنما معلوم میشود. ضمن توافق راجع به همکاری در افغانستان، این دو قدرت بزرگ آسیایی مساعی شان را باهم متحد ساخته، تا به این کشور جنگ زده جهت دوباره به پا ایستاده شدن کمک نمایند. آیا همکاری آسیایی میتواند بر رقابت بین المللی غالب شود و وضع را نجات دهد؟
ایالات متحده، با درک اینکه جنگ آنها با پیروزی خاتمه یافته نمی تواند، شیوه های را جستجو میکنند، تا خروج آنها از افغانستان شایسته معلوم گردد. فقط به این علت آنها برای آغاز دور نوبتی مذاکرات صلح مجبور شده اند. ولی، واشنگتن این بار مدعی نقش پیشتاز در این پروسه نمی باشد. تلاش کنونی دستیابی بر صلح توسط زلمی خلیلزاد نماینده ویژه در باره آشتی در افغانستان، شامل مذاکرات مستقیم با گروه های مختلف، از جمله باجنبش «طالبان» می باشد.
زلمی خلیلزاد، دیپلومات امریکایی افغان تبار، در افغانستان چهره نوکار نیست. او در دوران از نوامبر سال 2003 تا جون سال 2005 سفیر امریکا بود و امکان آن را داشت که بسیاری حوادث سیاسی را با چشم سر مشاهده کند که تا به امروز ادامه دارند.
نزدیکی ایدیولوژیکی خلیلزاد، طرفدار سرسخت مداخله امریکا در عراق، به «حزب جنگ» و همچنان آشنایی خوب او با افغانستان، تماس ها در آسیای جنوبی و در شرق نزدیک نامزدی او را به بهترین گزینش برای اداره ترامپ مبدل ساخته است. نقش او، طبق سخنان خود او در تویتر، «مساعدت نمودن به دیالوگ بین الافغانی می باشد که به صلح پایدار زمان منجر خواهد شد، وقتیکه همه افغانان در باره آینده کشور حق رای خواهند داشت».
و این به هیچ وجه تغییر مشی سیاسی ایالات متحده نمی باشد. ترامپ، در سخنرانی خود در فورت-ماییر در سال گذشته، هشدار داد که کمک امریکا تا ابد ادامه یافته نمی تواند. برعلاوه این، ترامپ قاطعانه اعلام داشت که از شرکای دیگر مذاکرات اجرای شرایط معامله را مطالبه میکند. اگرچه کمک نظامی تا به حال قطع نشده، واشنگتن را، ظاهرا، این همه بسیار خسته ساخته است. کاملاً روشن است که خروج از افغانستان در سخنرانی او «نهفته» بود.
بطور کل، مساعی «تجدیدشده» واشنگتن در باره دستیابی بر صلح باعث شک و تردیدها و انتقادات زیادی گردیده اند. اول اینکه، اعلامیه خلیلزاد راجع به اینکه صلح در جریان شش ماه دستیاب خواهد شد، نمی توان واقعی شمرد. دوم اینکه، ابتکار خلیلزاد، قرار معلوم، در غیاب حکومت افغانستان تحقق می یابد و این راه به هیچ وجه ایدیال نیست. مذاکرات واشنگتن با «طالبان» نه تنها با سیاست قبلی ضدیت دارد، بلکه همچنان موقعیت حکومت افغانستان را تخریب میکند که با تاکید از هرگونه تماس ها با این گروه امتناع می ورزد.
آنچه که به روسیه مربوط میگردد، برای او حوادث کاملاً دور خورده اند. افغانستان که زمان «ویتنام شوروی» نامیده میشد، به محل مبدل گشت، جای که شوراها زیان عظیم معنوی متحمل شد که سقوط رژیم نجیب الله در سال 1992 مثال آن به حساب آمد. ولی، شروع از سال 2016، مسکو یکبار دیگر تعهد در باره کمک به افغانستان در حل منازعات داخلی بر دوش گرفت. بعد از دشواری ها و به تعویق افتادن های زیادی، دور نوبتی این پروسه در تاریخ 9 نوامبر در مسکو صورت گرفت.
در جریان مشورها با شرکت نمایندگان 12 کشور، توجه اساسی به تمرکز بر «هماهنگ ساختن طرح دیالوگ سراسری بین الافغانی برای مساعدت به پروسه آشتی ملی و اعاده هرچه زودتر صلح در دولت بلاکشیده افغانستان» مبذول گردیده بود.
چین و هند، دو اقتصاد در حال رشد سریع جهان با جمیعت مجموعی، بیش از سه میلیارد نفر، اکثراً باهم وارد رقابت شدید میشوند. ولی، افغانستان از این نقطه نظر جایگاه جداگانه دارد، چون در این کشور منافع هند و چین تقریباً باهم مطابقت دارند.
به این ترتیب، افغانستان تمام چانس های مبدل شدن به یک نوع منطقه حایل دارد، جای که هند و چین میتوانند باهم همکاری نمایند و از تشدید تشنج، برخلاف مناسبات متشنج شان، جلوگیری نمایند. بطور مثال، همکاری آنها در مورد پروژه های مانند، آمادگی دیپلوماتان افغان، نه تنها به افغانستان کمک خواهد کرد، بلکه پاسخگوی منافع مشترک شان خواهد بود. در زمینه جنگ های طاقت فرسای تجارتی و سیاست یک جانبه تحریمات علیه ایران از جانب امریکا، افغانستان کاملاً میتواند به نقطه آغازین برای هماهنگی بعدی و همکاری بین چین و هند در جاهای دیگر مبدل گردد.
با درنظرداشت منافع علیای هردو کشور در این منطقه، چین و هند میدانند که آنها میتوانند از ثبات در افغانستان، هم در عرصه مادی و هم در عرصه استراتژیک نفع به دست آورند. همکاری آنها، قبل از همه، در نتیجه ارزیابی نیازمندی های هردو کشور که ظاهراً از هم تفاوت دارند، ولی باهمدیگر ضدیت ندارند، ممکن میگردد. هند و چین درک میکنند که میتوانند بطور صلح آمیز در افغانستان، با تفاوت از دول رقابت کننده دیگر، حضور داشته باشند.
برعلاوه این، با تفاوت از مودل های غربی حل صلح آمیز، هند و چین در اینجا در نقش میانجی قرار گرفته اند. محبوبیت آنها در افغانستان ثبوت برخورد بی غرضانه می باشد که نه بی تفاوت است و خونخوار هم نیست. هردو کشور بطور خاص ثابت ساختند که نقش آنها در افغانستان سازنده است.
اگرچه معلومات راجع به اینکه، هند و چین چگونه توسعه همکاری شان را پلان میکنند، نهایت ناکافی است، این واقعیت که آنها بارها راجع به علاقمندی شان جهت توحید مساعی در افغانستان اعلام داشته، نیات آنها را در مورد اجرای وعده خود منعکس می سازد. در زمینه بی ثباتی کلی نظم جهانی، همکاری بین چین و هند در افغانستان میتواند به بهترین درس عبرت رقابت سازنده برای کشورهای دیگر مبدل گردد.